«مَعْرِفَتي يا مَوْلاي دَليلي عَلَيكَ وَحُبّي لَكَ شَفيعي اِلَيكَ وَاَنـَا واثِقٌ مِنْ دَليلي بِدَلالَتِكَ وَساكِنٌ مِنْ شَفيعي اِلي شَفاعَتِكَ اَدْعوُكَ يا سَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اُناجيكَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ اَدْعوُكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خآئِفاً اِذا رَاَيتُ مَوْلاي ذُنوُبي فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيرُ راحِم وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيرُ ظالِم.»
«ای مولای من!
معرفت من راهنمای من به سمت تو است و محبت من به تو، شفیع و واسطهی من به سوی تو است. و من اطمینان به راهنمایی تو دارم؛ و آرامش به واسطهی شفیعم (عشق به تو) یافتهام.
ای آقای من!
تو را با زبانی میخوانم که گناهان، گنگ و لالش کرده.
ای خدای من!
با قلبی مرده از جرم، با تو نجوا میکنم. تو را ترسان و شائق و امیدوار و حسابگر فرا میخوانم.
هر گاه کرم تو را میبینم، طمع میکنم؛ اگر درگذری، بجاست؛ زیرا بهترین رحم کننده هستی و اگر عذاب کنی، ظالمانه نیست.»