«سَيدي عَلَيكَ مُعَوَّلي وَمُعْتَمَدي وَرَجائي وَتَوَكُّلي وَبِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقي تُصيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشآءُ وَتَهْدي بِكَرامَتِكَ مَنْ تُحِبُّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي ما نَقَّيتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبي وَلَكَ الْحَمْدُ عَلي بَسْطِ لِساني اَفَبِلِساني هذَا الْكالِّ اَشْكُرُكَ اَمْ بغايه جَُهْدي في عَمَلي اُرْضيكَ وَما قَدْرُ لِساني يا رَبِّ في جَنْبِ شُكْرِكَ وَما قَدْرُ عَمَلي في جَنْبِ نِعَمِكَ وَاِحْسانِكَ [اِلَي].»
«ای آقای من! پناهندگی و اعتماد و امید و توکّل من به تو است. من وابستهی رحمت تو هستم؛ به واسطهی رحمتت هرکس را که لایق است و مصلحت بدانی زیر پوشش میگیری و هرکس را لایق محبوبیت بدانی، به دلیل کرامتت، دوست داری!
به دلیل این که قلبم را از شرک پاک و زبانم را گشوده کردی، تو را ستایش میکنم.
آیا با این زبان ناتوان تو را شکر یا با اوج کوششم، تو را راضی کنم؟ این زبان من در برابر شکرت ای خدای من! چه ارزشی دارد و این عملم در قیاس با نعمتها و احسانت، چه حایگاهی دارد؟»