«اِلهي لَمْ أعْصِكَ حينَ عَصَيتُكَ وَاَ نَا بِرُبوُبِيتِكَ جاحِدٌ وَلا بِاَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَلا لِعُقوُبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعيدِكَ مُتَهاوِنٌ لكِنْ خَطيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لي نَفْسي وَغَلَبَني هَواي وَاَعانَني عَلَيها شِقْوَتي وَغَرَّني سِتْرُكَ الْمُرْخي عَلَي فَقَدْ عَصَيتُكَ وَخالَفْتُكَ بِجَُهْدي فَالاْنَ مِنْ عَذابِكَ مَنْ يسْتَنْقِذُني وَمِنْ اَيدِي الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ يخَلِّصُني وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنّي فَواسَوْ اَتا عَلي ما اَحْصي كِتابُكَ مِنْ عَمَلِي الَّذي لَوْلا ما اَرْجوُ مِنْ كَرَمِكَ و َسَعَة رَحْمَتِكَ وَنَهْيكَ اِياي عَنِ الْقُنوُطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَكَّرُها يا خَيرَ مَنْ دَعاهُ داع وَ اَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راج.»
«ای خدای من!
آن زمان که نافرمانی تو کردم، منکر خدایی تو نبودم. و نه این که دست کم بر روی فرمان تو نهاده باشم؛ و نه این که خودم را در معرض عذاب تو قرار بدهم و یا تهدیدهای تو را بیارزش بشمارم!
چنین بود که خطا رو به سوی من کرد؛
و نفس، فریبم داد و هوای نفس بر من غلبه کرد؛
و شقاوت من هم به یاری آن آمد؛
و پردهپوشی تو مرا مغرور کرد.
و لذا با امر تو مخالفت کردم و با تمام کوششم عصیان کردم.
حال از عذاب تو چه کسی قدرت دارد که رهایم ساخته و فردای قیامت از دست دشمنان چه کسی خلاصم می کند؟
و اگر تو ریسمان اتصالت را قطع کنی، به کدام ریسمان وصل شوم؟
بدا بر من بخاطر رفتارهای زشتم که نامه عملم آن را گرد آورده؛
همان زشتیهایی که اگر امید به کرمت و وسعت رحمت و نیز نهی تو از ناامیدی نبود، هنگام یاد آنها افتادن، مأیوس می شدم!
ای بهترین کسی که دعاکننده فرایت میخواند و برتریتی که امیدمندی به تو امید میبندد.»