«فَوَعِزَّتِكَ لَوِ انْتَهَرْتَني ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَ لا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِما اُلْهِمَ قَلْبي مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِكَرَمِكَ وَ سَعَة رَحْمَتِكَ اِلي مَنْ يذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلي مَوْلاهُ وَ اِلي مَنْ يلْتَجِئُ الْمَخْلوُِ اِلاّ اِلي خالِقِهِ اِلهي لَوْ قَرَنْتَني بِالاَْصْفادِ وَ مَنَعْتَني سَيبَكَ مِنْ بَينِ الاَْشْهادِ وَ دَلَلْتَ عَلي فَضايحي عُيوُنَ الْعِبادِ وَ اَمَرْتَ بي إِلَي النّارِ وَ حُلْتَ بَيني وَ بَينَ الاَْبْرارِ ما قَطَعْتُ رَجآئي مِنْكَ وَ ما صَرَفْتُ تَاْميلي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبي اَنَا لا اَنْسي اَيادِيكَ عِنْدي وَ سَِتْرَكَ عَلَي في دارِ الدُّنْيا.»
«به عزتت سوگند اگر مرا از درگاهت برانی، جای دیگری نمیروم و دست از ستایش و کرنش در برابر تو برنمیدارم!
چون به دلم، کرمت و وسعت رحمتت، الهام شده است.
بنده به جز آستان مولای خود، به چه کسی روی کند؟ و مخلوق به جز به خالق خود، به کدامین کس پناه ببرد؟
ای خدای من!
اگر مرا با بند و زنجیر بگیری و از میان همه مردمان، مرا از جودت محروم کنی و چشمان مردم را به رسوایی من، راهنمایی کنی و فرمان بدهی که به آتشم ببرند و میان من و نیکان، فاصله افکنی، هرگز ریسمان امیدم را از تو نمیگسلم و از آرزوی عفو تو رویگردان نخواهم شد و عشق تو از قلبم بیرون نخواهد رفت!
من هرگز نعمتهای موجود تو را که نزد من است از یاد نمیبرم و پردهپوشی تو را در سرای دنیا، فراموش نخواهم کرد.»