تدبیر، مقام رضا، عبرت و ناکامی ها

تاریخ: 
Tuesday, 2015, March 31
اندازه ی فایل: 3.11 MB

پاسخ:

 این ها سؤالات خیلی دقیقی است. اتفاقاً می خواستم عرض کنم که ما در زندگی مشکلمان کلیّات نیست؛ مشکلمان جزئیات است که گاهی آدم مرزهای اخلاق را تشخیص نمی دهد. خیلی ها این دغدغه را دارند که مرزهای اخلاق چیست. یا در مصداق ها گاهی دچار شک می شویم. مرتب دوستان می پرسند که کثیراً اتفاق می افتد که ما در تشخیص مصداق خیر دچار مشکل می شویم.مثلاً یک حاجتی داریم، نمی دانیم اصرار بکنیم؟ اصرار نکنیم؟

 این جا الان سؤال شده که یک کار خیری را ما تدبیر می کنیم. بعد یک دفعه از بین می رود. آیا به حکم خدا راضی باشیم؟ از تدبیر خودمان ناراحت باشیم؟ نقدش کنیم؟

 جواب این است که اگر ما کار را براساس سنجش و عقلانیت و براساس وجدان، براساس تشخیص درست، گاهی هم براساس مشاوره انجام دادیم؛ ولی به فرجام و سرانجام نرسید. اگر عقل دوباره تشخیص می دهد که نه عزیزم! دوباره شروع کن. مثلاً من یک فردی را قصد دارم هدایت کنم. یکی دوبار با او صحبت کردم. هنوز ناامید نشدم. خب باید ادامه دهم. اگر حس کردم که نه... تأثیری در او ندارد و نگذاشته است. خب باید یک مقداری حرکتم را متوقف کنم؛ به دیگری بگویم شما هم برو یک تلاشی بکن؛ شاید کارساز بود؛ شاید حرف تو را بشنود. وقتی آدم خیر را تشخیص می دهد و می تواند طرف را به تدریج کاخ گناه و خیالش را فروبریزد و یک زمین صاف درست کند که یک ساختمان خوب در اندیشه اش بسازد، باید این تلاش را بکند. ولی گاهی شما سه سال، چهار سال، پنج سال تلاش می کنید و می خواهید خانه را عوض کنید، ولی نمی شود. تا سر بزنگاه می رود، یک دفعه قضیه متوقف می شود. خب ما هرگز نباید از رحمت خدا مأیوس شویم. دنیای مشاوره خیلی به ما کمک می کند. «لا ظَهیرَ کَالمُشاوَرَه»؛ هیچ پشتیبانی مثل مشورت نیست که آدم پیش یک آدم دانای عاقل فهمیده ای برود و بگوید که ماجرای من این طوری است. به نظر شما آیا من کار را استاندارد انجام داده ام؟ به نظر شما درست بوده است؟ اگر ایشان گفت بله؛ ولی خب بسا خدا دخالت کند. چون امام (ع) در نهج البلاغه فرموده اند که من خدا را از این راه شناختم که گاهی اراده های مستحکم فرومی ریزد؛ تصمیم های بزرگ گاهی خنثی می شود؛ قراردادهای بزرگ گاهی منحل می شود. من از این طریق شناختم. دقیقاً مثل یک بچه ای که سر بطری آب و اسید می رود و فکر می کند که آب است. دست مادر می آید و مچ او را می گیرد که این کار را نکن. خدا هم در بعضی مواقع، در دنیای مصلحت های ما این طوری دخالت می کند و می گوید که این کار را نکن! به خصوص اگر کسی امورش را به خداوند واگذارکرده باشد. البته عقل در وجود ما پیغمبر درونی است. «إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛ امام کاظم (ع) فرمودند خداوند دو تیپ حجت بر مردم دارد: درونی که عقل های مردم است و برونی که انبیا و رسولان و ائمه باشند. عقل، خیلی تشخیص می دهد. آدم سبک وسنگین بکند، آفت های تدبر و تدبیر را باید ازبین برد. آفت های تعقل را باید ازبین برد و درعین حال، کسی که با دیگران مشورت کند، در عقل های آن ها شریک شده؛ آن ها در عقل او مشارکت می کنند و در حقیقت یک پشتیبان بزرگی پیداکرده است.

 گاهی اوقات باید به گیرنده های خودمان دست بزنیم و بگوییم که من باید مشکل داشته باشم. هیچ وقت خدا را متهم نکنیم، چون آن ذاتی که هستی به او تکیه زده، محدودیت ندارد؛ لذا عقده ندارد. عقده خلأ است؛ عقده نداشتن است. این جمله را از بنده داشته باشید. کسی که محض وجود است؛ کسی که عدم در او راه ندارد، معنا ندارد عقده داشته باشد. پس تمام مشکلات به خود انسان ها برمی گردد. خب دست به گیرنده های خودمان بزنیم که پروردگارا آیا تقصیر از من بوده؟ آیا حجاب سر دعاکردنم بوده است؟

 ما در مناجات شعبانیه ی امیرالمؤنین (ع) یک قطعه ای داریم که خدایا! حاجتی را دارم که عمرم را در مسیر این حاجت طی کرده ام. خب معلوم است که این حاجت مادی نیست. حاجت مادی را که آدم عمرش را روی آن نمی گذارد. من خودم یک سری حاجت های با یک لایه دنیایی، با یک لایه معنوی داشتم. وقتی چند سالی صبرکردم و دیدم محقق نشد، کاملاً بی خیالش شدم. گفتم شاید خداوند از کانال دیگر این معنویت را برای من برساند و من آن را به خداوند واگذار می کنم.

 وقتی که آدم یک اصل کلی را در ذهن داشته باشد که پروردگارا! اگر این حاجت مورد رضایت تو نیست، من هم راضی نیستم؛ اگر مورد رضایت تو هست من هم راضی هستم. همین کار کلی را اگر آدم انجام بدهد، خیلی مسائل حل می شود.

 ما چه طور از ناکامی ها عبرت بگیریم؟ برای عبرت گرفتن، تدبر و تدبیر و تفکر و خلوت لازم است که عجب! ما مثلاً دیدیم که به فلان و فلان اعتماد کردیم. همه شان گذاشتند و رفتند. تدبر و تفکر خیلی مهم است. در یک خلوتی آدم بنشیند، به ناکامی هایی که پیدا کرده فکر کند و بگوید که من مواد این ها را بازیافت می کنم. بعضی کارخانه ها یک پس آب هایی دارند که از نظر خودشان این ها زائد است. اما یک تولیدگر دیگری می گوید که وای... چه قدر این مواد به درد من می خورد و من این ها را مواد اولیه ی تولید خودم قرار می دهم. عبرت ها هم همین طور است. ظاهرش پس آب است؛ ولی دقیقاً آن ها را می شود آن ها را بازیافت کرد و تولیدات جدید داشت. در این جا هم مشاوره خیلی نقش دارد.

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

دسته بندی:
شبهات, قرآن و اسلام, تناقضات اسلامی ، مذهبی