سؤال در باب نسبت بین کار فرهنگی و اقتضائات دوندگی های آن و تأهل، بخصوص در دوران دانشجویی

تاریخ: 
Saturday, 2015, March 21
اندازه ی فایل: 3.48 MB

پرسش:

 لطفاً در مورد نسبت بین کار فرهنگی و اقتضائات و دوندگی های آن و تأهّل، به خصوص در دوران دانشجویی و جنگ نرم توضیح بفرمایید؛ با این توضیح که بسیاری پس از ورود به زندگی متأهّلی در تأمین معیشت گرفتار شده و دغدغه های فرهنگی شان را از دست می دهند.

پاسخ:

 امام باقر (ع) در سخنی فرموده اند: «الکَمال کُلُّ الکَمال؛ التّفقّه فی الدّین و تقدیرُ المَعیشَه و الصَّبرُ علی النائبه»؛ که تمام کمال، همه ی کمال و آن رشد و بالندگی ای که انسان پیدا می کند، این است که ژرف نگری و عمق نگری در دین داشته باشد. وقتی انسان ژرف نگر شد، لؤلؤ و مرجان های کف دریا بالا می آید. و تقدیر معیشت؛ یعنی اندازه گیری های زندگی و بعد هم بردباری در حادثه ها و مصیبت ها. ببینید مورد دوم چه قدر جایگاه عجیب و غریبی دارد؛ چون کمالات روح ما در دامن جسممان تحقّق پیدا می کند. جسم و روح در دنیا بالنده می شوند؛ البتّه بالندگی جسم در خدمت بالندگی روح است. این قفس، بعد از این که آن مرغ را تمکین کرد و پرورید، روح به بالندگی می رسد؛ مرغ روح جدا می شود و در هنگامه ی مرگ به برزخ منتقل می شود. پس ماجرای معیشت ما بسیار جدّی است.

 مطلب دوم این که ما اقتضائاتی در هر دوره ای از عمر داریم. جوانان تا قبل از ازدواج، خیلی راحت درس می خوانند، میزشان مرتّب است؛ کارهایشان درست و بجاست؛ خیلی درست و خوب صحبت می کنند... ولی این ظرف آبی که مثلاً ده لیتر آب داخلش می جوشید، ناگهان نود لیتر آب روی این ده لیتر ریختند و شد صد لیتر! الان یک دفعه آب سرد می شود. آن شعله ها یک دفعه سرد می شود؛ پس آن چوب های زیر اجاق را باید بیشتر کرد.

 این جا من خاطره ای از خودم عرض می کنم. علّت این که از خودم خاطره می گویم، این است که ملموس تر است؛ وگرنه بزرگانی هستند که سراسر زندگی شان درس است. من بیست ویک ساله بودم که به این نتیجه رسیدم که باید ازدواج کنم. خاطرم هست که کلاس گذاشتم، با پول آن کلاس را مقداری طلای ساده تهیّه کردم و گام نخست را در ازدواج برداشتم. بعد به خداوند عرض کردم که «تو مورچه ها را اداره می کنی! گربه ها را اداره می کنی! پرستوها را اداره می کنی... مرا هم اداره می کنی! من هم در حدّ خودم تدبیر می کنم». منتها قبل از پیروزی انقلاب، ما طلبه بودیم؛ مجرّد بودیم؛ دفترچه ای برمی داشتم و در آن می نوشتم که این اهداف را دارم. این روزها باید این کار را انجام دهم. برنامه ریزی، برنامه ریزی، برنامه ریزی... بعد هم مدیریّت زمان، مدیریّت وقت! نه آن قدر خشک برخورد کنیم؛ مثل بعضی ریل هایی که تکّه های آن به هم چسبیده و جایی برای انبساط ندارد و نه آن قدر فاصله ها زیاد باشد که چرخ های قطار داخل این گودی ها و فاصله ها بیفتد. یک مقدار جای نفس کِش باید درنظر بگیریم، به خاطر این که انبساط پیدا می شود. حتّی اگر بیست درصد هم برنامه ریزی های ما ریزش داشته باشد هم باارزش است. امّا در این برنامه ریزی ها حتماً از ریش سفیدان و بزرگان و افرادی که به نظم و انضباطشان اعتقاد دارید، کمک بگیرید. از آن ها مشورت بخواهید که برنامه ریزی هایشان چگونه بوده است.

 این تقدیر و برنامه ریزی خیلی مهم است. حتّی یکی از پسرهای معنوی من گفت که من که ازدواج کردم، بهتر درس می خوانم و همسرم به من کمک می کند. ولی افرادی هم هستند که بعد از ازدواج، مشکلات زیادی پیدا می کنند. این است که در انتخاب اوّلیّه خیلی حسّاس باشید. جایی که خواستگاری می روید، بگویید که من یک دانشجو یا طلبه هستم. یا نه؛ اصلاً من اشتغال بازاری دارم، من صنعتگرم، مدیر هستم... و این ساعت ها می توانم منزل باشم؛ این ساعت ها باید کار کنم. الان مشغول تحصیل هستم؛ انتظار نداشته باشید که ایّام آزمون های سخت مرتّب به شما سر بزنم و... تمام این ها را باید روی کاغذ نوشت و در جلسه ی خواستگاری صحبت کرد.

 زن بسیار می تواند کمک کار باشد. من از استادم شنیدم که استاد ایشان، آیت العظمی سیّد محمد رضا گلپایگانی می فرمودند: «در بحث مرجعیّت، من تا هشتاد (یا شصت) درصد مرهونِ همسرم هستم.» زن و تشویق های زن بسیار نقش آفرین است. لذا خودِ من هم در شعرهایم بسیار از همسرم ستایش کرده ام. ایشان در مواقع بحرانی، لقمه در سینی می چیدند و به من می گفتند همین طور که مشغول مطالعه هستید، این لقمه ها را میل کنید. اگر انسان این گونه وارد وادی ازدواج شود، بسیار پیشرفت می کند.

 منتهی دختران اشرافی که درکی از دشواری های زندگی ندارند، به درد شما نمی خورند. شما خیلی سعی کنید که از افرادی که در زندگی، احیاناً صحنه های طاقت فرسایی داشته اند و مقاومت کرده اند، و یا اگر هم نازپرورده ی تنعّم بوده اند بسیار متعهّدند و راه به دوست می برند (به این معنا که می توانند دشواری ها را تحمّل کنند) انتخاب کنید.

 پس در بحث زندگی در دوران دانشجویی، برنامه ریزی و مدیریّت زمان مهم است؛ و بعد هم این که همسری انتخاب کنید که مانع رشد شما نشود.

 حالا ممکن است کسی بگوید که حالا ما این همسر را چه طور انتخاب کنیم؟ من شرمنده ام از این که بخواهم مشاوره ی ازدواج بدهم؛ چراکه مشاوره ی ازدواج را خیلی های دیگر هم می توانند بدهند. هدف ما این است که به شبهات دینی را جواب دهیم و در این راه با صبر و حوصله عمل کنیم. مشاوره های ازدواج را الحمدلله خیلی ها درگیرش شده اند و خوب هم مشاوره می دهند.

 امّا یک کار چهارمی هست. ساعاتی را در شبانه روز فکر کنید که من امروز چه کارهایی کردم؟ اوقاتم را چگونه گذراندم؟ بی نظمی هایی که در طول هفته کردید، براده های ارزشمند طلای زمان را به تاراج می دهد. در فضای مجازی بسیار حساب شده باشید؛ به اندازه و در ساعت های خاص. مکالماتتان با دوستانتان به اندازه باشد. ما اگر برنامه ریزی در تفریح و تغذیه داشته باشیم؛ از خدا هم کمک بگیریم. مقداری هم سحرخیزی بکنیم و نماز را اوّل وقت بخوانیم، وقتمان بسیار برکت خواهد یافت. امّا اگر اجرایی تر بخواهم بگویم، به پدر و مادرتان بگویید که من بیست و چند ساله ام؛ می خواهم ازدواج کنم. چه کمک هایی به من می دهید؟ مثلاً خاطرم هست که پسرم به من گفت که من قصد ازدواج دارم، چه کمکی به من می دهید؟ گفتم من می توانم منزل ساده ای را در اختیار شما بگذارم و مسکن شما را تأمین کنم. بعضی از گام ها را خانواده باید بردارند. اگر این اتّفاق نیفتاد، ما باید تا بیست و سه و بیست و چهار سالگی صبر کنیم تا یک پشتوانه ی اقتصادی ملایمی پیدا کنیم. از صمیمی ها برای رهن خانه پول قرض کنیم. وقتی هم که خدا ببیند که بنده این همه به او توکّل دارد، قطعاً کمک خواهد کرد.

والسّلام علیکم و رحمت الله و برکاته

دسته بندی:
راهکارهای زندگی، عادات بد اخلاقی, سیاسی