مَثَل - 98

تاریخ: 
Monday, 2016, April 25
اندازه ی فایل: 1.09 MB
بچه ای که جلوی بزرگترها رودربایستی می‌کرد، بدون اینکه اشتهاء داشته باشه، مرتب لقمه دایی جانش را می خورد و دایی خوشحال بود؛ اما مادر بچه تعجّب کرده بود و خوشبین نبود. ناگاه بعد از چند لقمه، همه را بیرون ریخت و حالش دگرگون شد.