ماشینی را در صافکاری دیدم با بدنه ای رنگ رفته و تخریب شده؛ آقای صافکار سوار شد و در کوچه های تنگ می تازید و پرهیزی نداشت که به در و دیوار اصابت کنه. یک ماشین هم تازه از کمپانی بیرون اومده بود و به شدت مراقبت می کرد که مبادا به دیوارها و بچه های بازیگوش، نزدیک بشه؛